فلسفه ازدواج از همان ابتدا تکامل تعریف شده و این تکامل جنبه های مختلفی دارد. یکی از مهمترین جنبه ها مباحث اعتقادی است. در نتیجه داشتن اعتقادات یکسان یکی از الزامات است. البته خواهید دید که منظور این نیست که دقیقاً اعتقادات یکسان باشند. بلکه منظور این است که حداقل باید پایه و اساس اعتقادات دو طرف یکسان باشد تا بتوانند ازدواج موفقی داشته باشند. پایه و اساس همان اعتقاداتی است که در وجود فرد از ابتدای تولد شکل گرفته است.
چرا داشتن اعتقادات یکسان مهم است؟
در تمام جهان خیلی کم پیش می آید که دو نفر که اعتقادات یکسان ندارند، بتوانند در کنار هم قرار بگیرند و حتی با یکدیگر هم صحبت شوند. برای مثال به نظرسنجی زیر در آمریکا توجه کنید.
در سالهای اخیر بیشتر مردم آمریکا با افرادی از مذاهب و نژادهای مختلف ازدواج میکنند. گزارش نظرسنجی یکی از مراکز تحقیقاتی در زمینه مذهب و زندگی اجتماعی که در جامعه آماری ۳۵۰۰۰ نفری آمریکا انجام شد، نشان داد که در ۲۵ درصد این ازدواج ها زوجین اعتقادات یکسان ندارند. یعنی شاید مادر خانواده مسیحی و پدر یهودی باشد. یا مادر کاتولیک باشد و پدر یک فرد کاملا بی دین.
با توجه به نتایج میتوان گفت که در هر صورت داشتن اعتقادات یکسان یکی از ملاک های افراد است.
آیا داشتن اعتقادات متناقض به ازدواج آسیب میرساند؟
ارتباط شدیدی بین مذاهب و تفاوت باورها وجود دارد. این مذهب است که اعتقاد را شکل میدهد. بررسی ها نشان میدهد که دلیل تفاوت بین ادیان همین تفاوت باورهاست که موجب بروز اختلافات می شود.
در نتیجه، دو نفر که می خواهند باهم ازدواج کنند و یک رابطه عاطفی را شروع کنند، باید از نظر اعتقادی به هم شبیه باشند و به ارزش ها و اصول اعتقادی هم احترام بگذارند. شاید بتوان با کسی که اعتقادات یکسان با ما ندارد، صحبت کنیم و مدت کوتاهی در کنار هم باشیم. اما هرگز نمی توان برای همیشه با او بود و زندگی کرد.
البته همانطور که گفته شد، منظور از اعتقادات یکسان این نیست که دقیقاً اعتقادات یکسان باشند. بلکه منظور این است که اعتقادات و ارزش های هر دو مخالف و متضاد هم نباشد.
به عنوان مثال، فرض کنید یک نفر اعتقادات دینی و مذهبی بالایی داشته باشد. یعنی در جامعه ما به اصطلاح بگویند که فرد مذهبی است. حال فرض کنید او بخواهد با فردی ازدواج کند که از نظر اعتقادی به اصول خاصی پایبند نیست. این ارتباط عاطفی اگر هم شکل بگیرد، به زودی از بین خواهد رفت. اگر هم ادامه پیدا کند، یا یک نفر باید خود را شبیه دیگری کند و یا یک زندگی پر از تنش شکل خواهد گرفت. بنابراین نیمه گمشده انسان هیچگاه فردی نیست که اعتقادات یکسان با او ندارد.